بارو بندیلو جمع کردیم با اشکو آه و فغانکه برگردیم به دیارمون...آخ خدا ذلیل کنه اونیکه ما رو فرستاد تهروووووووووووووون

بیخیال میگفتم ...چی میگفتم ؟آها نگهبان خوابگاه(مرد ۵۲ ساله رشتی)با اون لهجه شیرینش گفت ترمینال میری؟برسونمتخلاصه سوار پرایدشون شدیمو تو ترمینال جنوب۴تا ساک بنده رو بدون اینکه اجازه بدن یه دست بش بزنم کشون کشون اوردند.ایول به غیرتت مرد

دمش گرم...پولم نگرفت

فکر کنم بختم باز شدحالا هرکی گفته رشتی جماعت فلانه غلط کرده...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

 

این روزها حالم چندان خوش نیست

کمی هستم و اندکی بودنم را یدک می کشم

این روزها دلگیرم

"از آنها که جهان بینیشان

از نوک بینیشان فراتر نمی رود"

دلم بر حقارت این آدمها می سوزد

دلم بر هیچ بودنشان

که به هیچی دل می بندند

و به پوچی دل خوشند....!

هیچستان جایشان و پوچی تبارشان!!!!

هیچی هیچ کس را نمی بینند

و بی هیچی زندگی را به هیچ بدل می کنند!؟!

دلم بر حقارت آنان می سوزد

که لب فرو بسته...

قلبهاشان چرک نویس آلوده ترین حرفهای مردم است!!!!

پ.ن:درسا

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام كه هر وقت در كوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه كس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی كه می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل كرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یك نسخه عملی به یك افسانه موزه نشین مبدل كرده ام . یكی ذوق می كند كه ترا بر روی برنج نوشته،‌یكی ذوق می كند كه ترا فرش كرده ،‌یكی ذوق می كند كه ترابا طلا نوشته، ‌یكی به خود می بالد كه ترا در كوچك ترین قطع ممكن منتشر كرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی كنیم ؟

قرآن !  من شرمنده توام اگر حتی آنان كه ترا می خوانند و ترا می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند كه خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به یك نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ...

 

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یك فستیوال مبدل شده ای حفظ كردن تو با شماره صفحه،‌ خواندن تو از آخر به اول ،‌یك معرفت است یا یك ركورد گیری؟ ای كاش آنان كه ترا حفظ كرده اند ،‌حفظ كنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نكنند . خوشا به حال هر كسی كه دلش رحلی است برای تو . آنانكه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می كنند ،‌گویی كه قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن كرده ایم تنها بخشی از اسلام است كه به صلیب جهالت كشیدیم 

به شرطی که نه نگی

من برگشتم

هورررررررررررررااااااااااااااااااااا

جاتون خالی خیلی خوش گذشت

ولی تا اومدم وبمو باز کردم دیدم بلههههههههه قالبش با همه چیش ریخته به هم

فکر کنم قالبه زیاد اخلاقی نبوده گویاااااااا

اینم همینجوری برای اینکه خالی از عریضه نباشه:

زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت

حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی

جدایی سخت است نه به سختی تنهایی

الهی قربون این نینیا برم من بازم عکسشونو میذارم

     

معلم پای تخته داد ميزد

صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود.
ولی آخر کلاسيها
لواشک بين خود تقسيم می کردند
وآن يکی در گوشه‌ای ديگر «جوانان» را ورق می زد.
برای اينکه بيخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پايان
تساويهای جبری را نشان می‌داد
با خطی ناخوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاريک
غمگين بود
تساوی را چنين بنوشت : يک با يک برابر است
از ميان جمع شاگردان يکی‌برخاست

هميشه
يک نفر بايد بپاخيزد
...



به آرامی سخن سر داد:



تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه‌ها ناگه به يک سو خيره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسيد : اگر يک فرد انسان ، واحد يک بود
آيا يک با يک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود
:و او با پوزخندی گفت
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه می‌داشت بالا بود
وآن سيه چرده که می ناليد پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
اين تساوی زير و رو می شد
حال می‌پرسم يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گرديد؟
يا چه‌کس ديوار چين‌ها را بنا می‌کرد؟
يک اگر با يک برابر بود
پس که پشتش زير بار فقر خم می‌گشت؟
يا که زير ضربه شلاق له می‌گشت؟
یک اگر با يک برابر بود
پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟

معلم ناله‌آسا گفت
بچه‌ها در جزوه‌های خويش بنويسيد:

یک با یک برابر نیست

 

 

راستش اصلا فکر نمیکردم شعرای  جبران رو اینقدر دوست داشته باشم تا اینکه امروز کتابی رو به زبان لاتین  که مدتها پیش هدیه گرفته بودم رو ورق زدم و تصمیم گرفتم گزیده ای از اون را اینجا بنویسم

stand together yet not too near together

for the pillars of the temple stand apart

and the oak tree and the cypress grow not in each others shaeow

 

در كنار هم بايستيد اما نه بسيار تنگاتنگ:

زيرا ستونهاي بلند معبد دور ازهم مي ايستند

و درخت بلوط ودرخت سرو

درسايه يكديگر هرگز نمي بالند

give your hearts but not into each others keeping.

for only the hand of life contain your hearts.

 

دل خويش رابه يكديگر بدهيد اما هنگامي كه آن را ميگيريد

زنداني اش نكنيد

زيراتنها دستهاي فراخ زندگي است

که می تواند دلهای شما را در خود نگه دارد

love one another but

make not a bond of love

let it rather be

 a moving sea between the shores of your soul

به هم عشق بورزید

اما از عشق بند نسازید

بهتر آن است که عشق دریایی باشد مواج

که ساحل وجود شما را به هم بپیوندد

 

 

dar daftae farda


میتوان با یک گلیم کهنه هم

روز را شب کرد و شب را روز کرد

میبوان با هیچ ساخت

متوان صد بار هم

مهربانی را خدا را عشق را

با لبی خندان تر از یک شا خه گل تعبیر کرد

می توان در فکر باغ و دشت بود

عاشق گلگشت بود

میتوان این جمله را در دفتر فردا نوشت :


خوبی از هر چیز دیگر بهتر است

 
در شبان غم تنهایی خویش٬

عابد چشم سخنگوی توام.

من در این تاریکی٬

من در این تیره شب جانفرسا٬

زایر ظلمت گیسوی توام.

 

گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من٬

گیسوان تو شب بی پایان.

جنگل عطر آلود.

شکن گیسوی تو٬

موج دریای خیال.

کاش با زرورق اندیشه شبی٬

از شط گیسوی مواج تو٬من

بوسه زن بر سر هر موج٬گذر می کردم.

کاش بر این شط مواج سیاه٬

همه عمر سفر می کردم.

 

وای٬باران٬

           باران٬

شیشه پنجره را باران شست.

از دل من اما٬

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ٬

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور٬

وای٬باران٬

           باران٬

پر مرغان نگاهم را شست.

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حیات٬آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز٬

بهتر آن است که غفلت نکنیم از آغاز.

باز کن پنجره را!

                                      صبح دمید!

با من اکنون چه نشستن ها٬خاموشی ها٬

با تو اکنون چه فراموشی هاست.

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد!

 

من اگر ما نشوم٬تنهایم

تو اگر ما نشوی

                        خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز برپا نکنیم

از کجا که من و تو٬

مشت رسوایان را وا نکنیم٬

 

آشیان تهی دست مرا٬

مرغ دستان تو پر می سازند.

آه مگذار٬که دستان من آن

اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشی ها بسپارد.

 

GORG

 

ببينم شنيدي؟

 

هركه با گرگش مدارا ميكند

خلق وخوي گرگ پيدا ميكند

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری سوم www.pichak.net كليك كنيد

 

adam

نامت چه بود؟

 -  آدم

  فرزند كی ؟

-  من را نیست نه مادری و نه پدری، بنویس اول یتیم عالم خلقت

  محل تولد؟

-  بهشت پاك

  اینك محل سكونت؟

- زمین خاك

  آن چیست بر گُرده نهادی؟

- امانت است.

  قدت؟

- روزی چنان بلند كه همسایه خدا ، اینك به قدر سایه بختم بروی خاك

  اعضای خانواده؟

- حوای خوب و پاك، قابیل وحشتناك، هابیل زیر خاك

  روز تولدت؟

- در جمعه ای ،به گمانم روز عشق

  رنگت؟

- اینك فقط سیاه ز شرم چنان گناه

  وزنت؟

- نه آنچنان سبك كه پَرم در هوای دوست ، سنگین نه آنچنان كه نشینم به این زمین

  جنست؟

- نیمی مرا ز خاك نیمی دگر خدا

شغلت؟

- در كار كشت امید بروی خاك

  شاكی تو؟

- خدا

نام وكیل؟

- آن هم فقط خدا

جرمت؟

- یك سیب از درخت وسوسه

تنها همین؟

- همین و بس

  حكمت؟

- تبعید در زمین

  همدمت در گناه ؟

- حوای آشنا

  ترسیده ای؟

- كمی

  ز چه؟

- كه شوم من اسیر خاك

  آیا كسی به ملاقاتت آمده است؟

 بلی

  چه كس؟

 گاهی فقط خدا

  داری گلایه ای؟

 دیگر گِله نه ولی...

  ولی كه چه؟

حكمی چنین آن هم به یك گناه؟!!!!

  دلتنگ گشته ای؟

 زیاد

  برای كه؟

تنها فقط خدا

  آورده ای سند؟

بلی

 چه؟

دو قطره اشك

  داری تو ضامنی؟

 بلی

  چه كس؟

فقط خدا

  در آخرین دفاع؟

 می‌خوانمش چنان كه اجابت كند دعا ...

 

 

be yad biarim khoda behemun chi goft

 

 

میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات میکرد بهت چی گفت؟؟؟

گفت

 اونجایی که داری میری مردمی داره که میشکننت

نکنه غصه بخوریها من باهاتم

تو کوله بارت عشق میذارم که جا بدی

اشک میذارم که همراهیت کنه و

مرگ که بدونی یه روز برای همیشه بر میگردی پیشم

 

hichi

 

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

eqraq

 

اندر احوالات بنده ی حقیر با استاد گرام درس نظام های اقتصادی 

آقای "دکتر شریف آزاده "قصیده ای سروده ام که همینجا از

محضر تمام استادان و استاد دوستان پوزش میطلبم:

آید به مکتب ما امروز آزاده شریف

که هست مردی شاکی و بد خلق اما بس نظیف

ریخته موهای سرش از بس که او

کرده سرمایه داری و سوسیالیستی ردیف

عینکی همچو نعبلکی روی چشم او

از سر تا به پا هرچه می نگری هست نحیف

دهانی همچو کفتارو گردنی همچو غاز

دو گوش در طرفین کانهو دو قیفففففففف

احسنت گوید به دانشجوی درسخوان که( نشسته جلو )

صدایش در نمیاید اگرچه خفیف

این عاقل مرد سگ اخلاق بد زبان

دارد خصومتی با من بیچاره عفیف

نیست جوانمردی که فریاد زند مردک

تو پیر کفتار را چه با من ظریف؟؟؟

آیا به حق است که توی ظالم بی حیا

این چنین ستم کنی بر من ضعیف؟؟؟

از برای چه با این بهشتیان*

هر لحظه خون خود میکنی کثیف؟؟؟

وای امان امان از این استاد بد زبان

با آمدنش تنها میتوان گفت پیف پیف

*منظور از بهشتیان من و۱۹  تا از دوستام هستیمای شعر ادامه داره اگه عمری باشه

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

bi jahat

 

تو به من مي گفتي :

به جهنم كه تو با آن دل ديوانه ات عاشق شده اي !

و به من بخشيدي ، دوزخ چشم پر از خواهش و پر شورت را

كه ز چشمان غريبي دل و دين مي بردند !

تو به من مي گفتي :

حرف هايت همه اش از سر يك خودخواهي ست

و نفهميدي من

چه مسيحانه و معصوم برايت مردم !

تو به من مي گفتي :

بازي عاشقيت را به سرانجام رسان ، تو مرا ميبازي . . .

و من از روي نگاهت خواندم

كه تو را يكسره در پاي همه خاطره ها باخته ام .

تو بدي مي كردي

و من از روي نيازم به تو مي بخشيدم !

و نمي فهميدم . . .

اين عذاب من ويران شدة تنها بود

يا عذاب تو كه هر روز مرا مي ديدي !

و صداقت همة لازمة عشقي بود

كه تو از اين دل ديوانه دريغش كردي

تو به من مي گفتي :

عشق يعني غل و زنجير اسارت بر قلب !

و من ساده گمان مي كردم ،

همه سنگيني قلبت ز همين زنجير است !

و نمي دانستم

غل و زنجير تو معناي خيانت دارد . . . !

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد

خوب من ما هر دو باختیم توی این بازی بیخود

هر دوتامون کم گذاشتیم که ترانه هامونم مرد

چیزی از لحظه نمونده/من وتو لحظه رو کشتیم

حکم اعدام دلامون/با غرورمون نوشتیم

.

.

.

deltangi

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

 

نمی دانم

چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

مثل آسمانی که امشب می بارد...
اینک باران


بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی ام گذر کنم

 

kaqazetam

این پیشی هارو ببینیند

اگه گفتی من کدومشونم؟


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

می خواستم بهش بگم

کاغذتم

احساستو روم بنویس

اگه اعصابت خورد شد روم خط خطی کن

اشکاتو باهام پاک کن

حتی اگه سردت شد بسوزونم تا گرم شی

اما فقط دورم ننداز

و چه خوب شد که یادم رفت

چون هنوز نگفته هم احساسشو روم نوشت/ هم خط خطیم کرد/هم مچالم کرد انداختم دور/بعدشم سوزوندم

  

                               تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

eshtebah

 

 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

همیشه همینجوریه من عاشق توام/ تو عاشق یکی دیگه/ یکی دیگه عاشق من/ وجالب اینجاست که هممون تنهاییم

آذر ۸۸ بود برای مصاحبه رفته بودم شرکت...

 

 

ادامه نوشته

Be yadet zire barun

گاهي

دلتنگي بد نيست

يادگاريست از كساني كه دوستشان داريم

تا شيريني دوستيمان را به خاطر آوريم

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

يادته كه زير بارون تو دعا كردي بميرم

منم قول دادم كه هيچوقت سراغتو نگيرم

تو دعات گرفت و مردم

اما عاشقم هنوزم

با همون يه دونه عكست

ميگذرونم شب و روزم

لحظه هاي آخرتو ميره از يادم به سختي

بدرقه ت اومدم اما

دست تكون ندادي رفتي

يه دلخوشي دارم هنوز

حالا كه دارم ميميرم

هروقت كه بارون بباره

 تو رو كنارم بيبينم

 

happy new year

نرم نرمک میرسد اینک بهار

بهار سپری شد بی شکوفه ای از عشق

وتابستان بی جرعه ای از عشق

وخزان بی یادی از عشق

من اما زمستان سرد را دوام نمیاورم

با نگاهم بوسه میچینم

وبهار از همینجا آغاز میشود

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

chera baran shodam

 

يادته يه روز بهم گفتي هر وقت خواستي گريه کني برو زير بارون که نکنه نامردي اشکاتو ببينه و بهت بخنده ...

گفتم اگه بارون نيامد چي؟ گفتي اگه چشماي تو بباره اسمون گريش ميگيره ...گفتم :يه خواهش دارم وقتي اسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار - گفتي به چشم ...

حالا من دارم گريه ميکنم و اسمون نميباره ........تو هم اون دور دورا ايستادي به من ميخندي

 


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

وقتي هستي نيستم , وقتي نيستي هستم , وقتي هستم نيستي,

 وقتي نيستم هستي اي همه ي نيست شده ي هستي من,

 هستي من نيست مي شود وقتي تو نيستي

 

dobare shoroo mikonam

 

زندگي وقت كمي بود نميدانستم

همه عمر دمي بود نميدانستم

دم به دم رد شدن ثانيه هاي كوچك

فرصت مغتنمي بود نميدانستم

تشنه لب عمر به سر شد به قول سهراب

آب در يك قدمي بود نميدانستم